مبینامبینا، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات مبینا جون

تولد یه ماهگی

1392/9/7 9:41
نویسنده : ماما بابا
270 بازدید
اشتراک گذاری

مبینا جون یک ماهه شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مبینا عزیز دل بابا ماما در هشت ماهگی اولین دندونش دراومد.

من دوست دالم به جای بابام رانندگی کنم....

 

بعضی وقتا می زنم به سیم آخر....

کم کم میتونم بشینم وچار دست وپایی کنم.آخ جون همه ی خونه رو به هم می ریزم.8ماهگی:

روروک ام رو خیلی دوست دالم.

کم کم بزرگ شدم آخ جون دیگه می تونم کارامو خودم انجام دم.می تونم راه برم.9 ماهگی:

می تونم قان قان تونم.

سر خودمو بن می تنم.

غذامو خودم می خولم.عاشق ماستم شما چی...

خوب الهی شکر فکر کنم داله تموم می شه.

اقا نگیر نگیر کااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااات.بزار همه دندونام در بیاد الان همش دو تا دارم.12ماهگی:

وقتی از همه جا ناامید شدم!

دخمل خوبی بدم مامانی برام جایزه خرید.خوب کاری نداره شما هم خوب باشید اگه جایزه می خواین!!!

وقتی چشم براه بودم تا مامانم بیاد.آخه مامانم وقتی من 1 ساله بودم 2 سال درس خوند.لیسانسشو گلفت.

تاپ بازی هم حالی داره ها.

واسه تولد یه سالگیم مامانی واسم اینو خرید.

یادش بخیر وقتی مهرتا جون به دنیا اومد ما برای دیدنش رفتیم بیمارستان بنت الهدی.

عجب موسیقی خواب آوری خوابم گرفت.

یادش بخیر تولد یه سالگی مهرتا جونم خیلی خوش گذشت.

اینجا خونه ی مادر بزرگ خیلی دوسش دالم.

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)